نوشته شده توسط : محسن راد

علوم خفیه (از یونان باستان ἐσωτερικός esōterikós درونی، متعلق به قلمرو درونی) در معنای اصلی این واژه است فلسفی دکترین است که تنها به یک گروه محدود "درونی" از مردم قابل دسترس، در مقابل به exotericism به عنوان دانش به طور کلی در دسترس است. سایر معانی سنتی این کلمه به یک مسیر درونی و معنوی دانش ، به عنوان مثال مترادف با عرفان ، یا به دانش "بالاتر" ، "مطلق" اشاره دارد.

امروزه تعریفی به طور كلی پذیرفته شده از باطنی یا باطنی وجود ندارد ، نه در كاربرد علمی و نه در عامه .

در علم ، دو کاربرد کاملا متفاوت از این اصطلاحات ایجاد شده است:

مطالعات دینی توصیف و طبقه بندی اشکال مختلف از فعالیت های مذهبی او را به عنوان باطنی خلاصه می کند.
علم تاریخ مربوط می شود، با این حال، با روند خاصی از فرهنگ غرب ، که شباهت خاصی و با یکدیگر همراه در طول تاریخ.
در کاربردهای رایج ، باطنی گرایی اغلب به معنای "آموزه های مخفی" است. همچنین مراجعه به دانش "بالاتر" و مسیرهایی که باید به آن منجر شود بسیار معمول است. بعلاوه ، صفت "باطنی" غالباً به معنای "غیرقابل فهم" یا "دیوانه" به صورت انتقادی استفاده می شود.


فهرست مطالب
1 تاریخ مفهوم
1.1 قدمت
1.2 استفاده متداول در دوران مدرن
1.3 کاربرد علمی
2 تاریخ باطن غربی
2.1 قدمت
2.2 میانسال
2.3 اوایل دوران مدرن
2.4 روشنگری و عاشقانه
2.5 نوین
3 باطنی گرایی به عنوان موضوعی از تحقیقات علمی
3.1 منشأ تحقیقات باطنی
3.2 هرمسیسم و ​​علوم مدرن: الگوی یتس
3.3 باطنی گرایی به عنوان شکلی از اندیشه: پارادایم Faivre
3.4 مسسات
چهارم باطنی و سیاست
5 نکات و جنجال های عینی
5.1 نگرش کلیساها
5.2 جنجال در مورد رابطه با افراط گرایی راست گرایانه
5.3 حرکت افراد بدبین
5.4 تجاری سازی
ششم همچنین ببینید
هفتم ادبیات
هشتم پیوندهای وب
9 شواهد فردی
تاریخچه مفهوم
قدمت
صفت یونانی باستان esoterikos اولین بار در قرن 2 گواهی شده است: در جالینوس ، که برخی آموزه های رواقی را چنین خوانده است ، و در هجو لوسیان ساموساتا ، [1] که در آن "باطنی" و "برون مرزی" به دو جنبه از تعالیم ارسطو اشاره دارد مرتبط (از داخل یا خارج مشاهده می شود). اصطلاح مخالف "ظاهری" است که بسیار مسن: ارسطو (384-322 قبل از میلاد) به نام او تحصیلات مقدماتی دوره، که مناسب برای غیر متخصصان و مبتدیان، "ظاهری" (در ظاهر به کارگردانی) و در نتیجه آنها را از تعالیم فلسفه کاملا علمی متمایز می کند. [2] اولین سیسرو(106–43 قبل از میلاد) اصطلاح "برون گرا" به ژانر خاصی از نوشته های ارسطو و مشائیان اشاره دارد ، یعنی آثار "عامه پسند" که برای عموم (گفتگوهای ادبی) در نظر گرفته شده است ، در مقایسه با آنچه فقط برای آثار داخلی است استفاده از نشریات تخصصی مناسب در مدرسه ؛ اما او دومی را "باطنی" نمی نامد. [3] به مفهوم این طبقه بندی ادبیات ساخته شده توسط سیسرو ، كه به خود ارسطو برنمی گردد ، "برون مرزی" از نوشته های "باطنی" ارسطو امروز نیز در مطالعات باستان متمایز است. نوشته های "باطنی" حاوی آموزه های سری نیستند ، بلکه فقط گزاره هایی هستند که درک آنها نیاز به آموزش فلسفی قبلی دارد. در حال حاضر معلم ارسطو استافلاطون متقاعد شده بود که برخی از تعالیم وی برای چاپ ( آموزش نانوشته ) نامناسب است . بنابراین ، در ادبیات تحقیق مدرن ، از "باطنی گرایی" یا "فلسفه باطنی" افلاطون استفاده می شود ، که به معنای آموزش نانوشته است. [4]

به معنای "راز" ، اصطلاح باطنی اولین بار توسط پدر کلیسا ، کلمنس اسکندریه استفاده شد . [5] به یک معنا مشابه ، هیپولیتوس رم [6] و ایامبلیخوس از خالکیس بین شاگردان عجیب و باطنی فیثاغورث تمایز قایل شدند ، این دومی یک حلقه داخلی تشکیل می دهد و تعالیم خاصی را منحصراً دریافت می کند. [7] کلمه یونانی فقط در اواخر دوران باستان به لاتین وارد شده است . تنها شاهد قدیمی برای صفت لاتین esotericus ، عبارتی است در نامه ای از پدر کلیساآگوستین ، که در ادامه سخنان سیسرو با اشاره به ارسطو ، درباره "فلسفه باطنی" نوشت. [هشتم]

استفاده معمول از دوران مدرن
نقطه آغاز ظهور اصطلاح مدرن باطنی استفاده فیثاغورسی از اصطلاح Iamblichus بود. یک تفکر در مورد تقسیم فیثاغورثی ها به دو گروه رقیب " علامت داران " و "ریاضیدانان" است که گفته می شود هر دو ادعا می کنند که آموزه اصیل فیثاغورث را نشان می دهند ، که توسط ایامبلیخوس ارائه شده و در تحقیقات جدید بحث برانگیز است . اینکه آیا واقعاً یک آموزه مخفی درباره اوایل فیثاغورث وجود داشته است ، در تحقیقات مورد اختلاف است ، اما ایده آن در اوایل دوره مدرن بسیار گسترده بود و اصطلاح "باطنی" را ابداع کرد. این کلمه برای نشان دادن دانش مخفی استفاده شده است که یک معلم فقط با دانش آموزان منتخب به اشتراک می گذارد.

در انگلیسی ، این کلمه اولین بار در کتاب تاریخ فلسفه توماس استنلی ، منتشر شده در 1655–1662 وجود دارد . استنلی نوشت که حلقه درونی فیثاغورثی ها توسط باطنی ها شکل گرفتند. [9] در فرانسه، ésotérique است برای اولین بار گواهی در 1752 در Dictionnaire د ترووکس ، [10] در 1755 در آنسیکلوپدی. در آلمانی ، "باطنی" یک کلمه خارجی است که احتمالاً از فرانسه یا انگلیسی گرفته شده است ، اولین بار در سال 1772 ضبط شده است. از اواخر قرن هجدهم به بعد ، این صفت برای نشان دادن آموزه ها و دانش هایی که فقط برای یک گروه منتخب یا افراد شایسته است ، و همچنین برای توصیف متون علمی و فلسفی که فقط برای یک گروه کوچک و منحصر به فرد از متخصصان قابل درک است ، مورد استفاده قرار گرفت. . مفهوم تحقیرآمیز از قرن 20 گسترده شده است . "باطنی" اغلب به معنای "غیرقابل درک" ، "مخفی" ، "غیر جهانی" ، "چرخیده" است. (همچنین به زبان های برنامه نویسی باطنی مراجعه کنید).) اسم "باطنی" از اوایل قرن نوزدهم (مرجع اول 1813) در حال استفاده است. در ابتدا به شخصی گفته می شود که به اسرار یک جامعه یا قواعد یک هنر یا علم مبتلا می شود. [11]

استفاده از اسم "باطنی" ( ésotérisme فرانسوی ) در سال 1828 در كتابی از ژاك ماتر در مورد عرفان باستان آغاز شد. پس از آنکه نویسندگان دیگر نیز این نئولوژی را در پیش گرفتند ، اولین بار در سال 1852 در فرهنگ لغت جهانی فرانسه به عنوان نامی از آموزه های مخفی ذکر شد. کلمه به طور گسترده ای از طریق کتاب های نفوذ استفاده Éliphas لوی در سحر و جادو ، از جایی که آن را راه خود را پیدا به واژگان از فلسفه رمز وسر . از آن زمان به بعد (مانند صفت) توسط بسیاری از نویسندگان و جریانات به عنوان یک تعریف شخصی مورد استفاده قرار گرفته است ، که اغلب آزادانه آن را دوباره تعریف می کند. [12]

امروز، "باطنی" به طور گسترده ای به عنوان یک اصطلاح برای "آموزه های مخفی" درک، هر چند با توجه به آنتوان Faivre آن است عملا بیشتر به طور کلی در دسترس "اسرار باز" است که می تواند با یک تلاش های مربوطه را از دانش را باز کرد. [13] طبق معنی دیگر ، همچنین بسیار رایج ، این کلمه به سطح بالاتری از دانش ، به دانش "اساسی" ، "واقعی" یا "مطلق" و به مسیرهای بسیار متنوعی اشاره دارد که باید منجر به این شود. [14]

کاربرد علمی
در علم ، دو کاربرد اساساً متفاوت از اصطلاح باطنی یا باطنی ایجاد شده است: [15]

در زمینه مطالعات دینی ، معمولاً به صورت نوعی تعریف می شود و به اشکال فعالیت مذهبی مربوط می شود که به روش خاصی مشخص می شود. این آموزه ها غالباً آموزه های پنهانی و منطبق بر معنای اصلی باطنی گرایی است. یک سنت مرتبط دیگر ، که توسط میرچا الیاده ، هنری کوربن و کارل گوستاو یونگ نمایندگی می شود ، "برعکس" و "اسرار درونی" عمیق دین را در تقابل با ابعاد بیرونی آن مانند نهادهای اجتماعی و دگم های رسمی مرتبط می داند .
این را باید از رویکردهای تاریخی ، که خلاصه ای از جریان های خاص فرهنگ غربی به عنوان باطنی گرایی ، که شباهت های خاصی دارند و از لحاظ تاریخی با یکدیگر مرتبط هستند ، تفکیک کرد . در این زمینه ، باطنی گرایی غربی بیشتر در چند وقت اخیر مورد استفاده قرار گرفته است . به طور جزئی ، محدوده زمانی هنوز محدود است ، زیرا باطنی گرایی فقط در دوران مدرن صحبت می شود. نویسندگان دیگر نیز پدیده های مربوطه را در قرون وسطی و در اواخر دوران باستان اضافه می کنند. هنوز در مورد تعیین دقیق اصطلاحات اتفاق نظر وجود ندارد ، اما در مورد زمینه های اصلی اتفاق نظر وجود دارد. در دوران مدرن ، این امر شامل کشف مجدد هرمتیک ها در دوره رنسانس است، فلسفه به اصطلاح غیبی با زمینه های گسترده نئو افلاطونی ، کیمیاگری ، پاراسلیسم ، روسری کروسیانیسم ، کابالای مسیحی ، تئوسوفی مسیحی ، اشراقی و جریانهای غیبی و متعدد دیگر در قرن های 19 و 20 تا جدید حرکت سن . اگر اوقات دیگری نیز در آن گنجانده شود ، عرفان باستان و عرفان شناسی ، یعنی آیین نئوپلاطونی به وجود می آیدو "علوم" و جریانهای جادویی غیبی مختلف ، که سپس در سنتز در دوره رنسانس ادغام شدند. از این منظر ، تمایز فوق الذکر بین دو رویکرد مطالعات اساسی دینی نقشی ندارد ، زیرا هم جنبه پنهان کاری و هم جنبه "راه درونی" می تواند در پدیده هایی که از منظر تاریخی باطنی هستند وجود داشته باشد یا وجود نداشته باشد. با این وجود ، رویکردهایی نیز وجود دارد که در آنها عناصر نوع شناختی و تاریخی با هم ترکیب می شوند.
تاریخچه باطنی گرایی غربی
قدمت

فیثاغورس که روی یک سکه باستان به تصویر کشیده شده است
اولین شواهد از آموزه ها و ساختارهای اجتماعی ، که از منظر امروز می تواند به باطن گرایی نسبت داده شود ، می توان اوایل آن را در یونان باستان و در جنوب ایتالیا یافت ، که در آن زمان ساکنان یونان بودند ، با فیثاغورس (* حدود 570 ؛ † پس از 510 قبل از میلاد) به عنوان بنیانگذار مکتب مذهبی-فلسفی و برادری فیثاغورثیان در کروتون (امروز کروتون ) به ویژه برجسته است. فیثاغورس - مانند اورفیک ها و پیروان آیین های مختلف رمز و راز - به جاودانگی روح اعتقاد داشت . فیثاغورثیان و اورفیک ها این مسئله را با ایده انتقال روح (ارتباط مجدد)) آنها بدن را به عنوان یک محل زندگی موقت برای روح ، حتی به عنوان سیاه چاله ای که باید از آنجا آزاد شود ، در نظر می گرفتند. آنها برای این رستگاری از زندگی فیزیکی از طریق یک زندگی بی عیب و نقص اخلاقی تلاش کردند ، زندگی ای که ابتدا باید منجر به تولدی دوباره در سطح بالاتر شود ، اما در نهایت با پایان دادن به سلسله تولدهای دوباره به آزادی نهایی از دنیای فیزیکی منجر می شود. این ایده ها با دیدگاه قدیمی هومر که در ایلیاد مفهوم روح ( روان ) برای اولین بار ظاهر می شود ، در تضاد کامل بود ، اما فقط به عنوان ویژگی شخصیتی کاملاً مشخص با بدن است. فلاسفه مهم دیگر بعداً متعلق به طرفداران ایده تناسخ بودند ، مانندامپدوکلس و افلاطون و همچنین همه افلاطونیان باستان . [16]

یکی دیگر از نقوش اصلی باطنی گرایی ، که برای اولین بار با فیثاغورثین ظاهر شد ، ارتقا اعداد به اصول همه موجودات است. آنها جهان را به عنوان یک واحد هماهنگ ( کیهان ) مطابق با نسبتهای صحیح درنظر می گرفتند و مسیر تطهیر روح را در تسلیم هماهنگی کلی و قابل بیان ریاضی همه چیز می دیدند. همچنین ایده هماهنگی موسیقی بر اساس کره ، بر اساس مقایسه حرکات سیاره با روابط عددی فواصل موسیقی کشف شده توسط فیثاغورث، در اینجا ریشه دارد. به اعداد حتی با اختصاص خصوصیات اخلاقی مانند عدالت یا اختلاف به اعداد خاص جنبه اخلاقی داده شد. [17]


افلاطون ، کپی رومی از یک نیم تنه معاصر
افلاطون (427–347 پیش از میلاد) اولین کسی بود که سعی کرد جاودانگی روح را با استدلال اثبات کند (در گفتگوی خود فایدو ). با این کار ، او روح را با عقل یکی دانست ، که به نظر او اساساً مستقل از بدن است. خانه واقعی آنها قلمرو ایده های ماندگار استو از ارواح پاک ، که از آن تبار بود ، و پس از مرگ به آنها بازگشت. همانند فیثاغورثان ، بدن در اینجا به عنوان زندان ظاهر می شود ، که روح می تواند از طریق یک سبک زندگی ناب در مجموعه های تولد دوباره متولد شود و به یک وجود صرفاً معنوی منتقل شود. بنابراین ، او بدون اینکه مجسم باشد ، می تواند موجودات ابدی را که به آن تعلق دارد ، مستقیماً ببیند ، در حالی که این دانش در بدن تاریک شده و معمولاً فقط در اثر فعالیت مستقر عقل ، فقط مانند یک خاطره ظاهر می شود. علاوه بر موجودات زنده ، افلاطون همچنین ستارگان و کیهان را به عنوان کل روح خود و در نتیجه زندگی نسبت داده است. [18]

فلسفه افلاطون نیز از این جهت باطنی بود که به مسیری درونی اشاره داشت . از نظر افلاطون ، اصل تعالیم وی به هیچ وجه قابل انتقال نیست ، بلکه فقط برای تجربه شخصی قابل دسترسی است. به عنوان یک معلم ، او فقط می توانست نکاتی را بیان کند که بر اساس آن افراد معدودی می توانند این دانش باطنی را برای خود بسازند ، که در چنین مواردی ناگهان به عنوان یک ایده در روح مطرح می شود و ادامه می دهد تا مسیر خود را بشکند. [19]

نقش و نگارهای یک حلقه درونی از "آغازگران" ( Grundmann ) یا برگزیدگان ، که تا حدی با دعوت به پنهان کاری ( نظریه Arcand ) مرتبط است ، همچنین در نوشته های مسیحیان اولیه ، که بعداً به عنوان انجیل در عهد جدید گنجانده شد ، اغلب نیز وجود دارد. یک گروه خاص از مردم همیشه منظور نیستند. از این لحاظ ، می توان از رویکردهای عهد جدید در مورد باطنی گرایی مسیحی صحبت کرد ، همانطور که محقق باطنی گرهارد وهر چنین می کند. رسول پل مخفف آن شخصا انتخاب شده توسط عیسی در مقابل ، که هرگز شخصاً عیسی را ملاقات نکرده بود و پیروانش حتی به شدت جنگیدند ، اما با وحی درونی (" تجربه دمشق ") به مسیحیت گرویدند و در نهایت موفق ترین مبلغ وی شد. در اینجا وهر از "باطنی پائولین" به معنای مسیر درونی صحبت می کند. پولس ادعا کرد که " Pneuma " (روح) خدا را دریافت کرده است و بنابراین ذات و اراده خدا را می داند ، زیرا روح همه چیز ، "از جمله اعماق خدا" را (به مانند خرد انسان) درک می کند. انجیل یوحنا و مکاشفه یوحنا ، به عنوان مثال توسط فیلسوف لئوپولد زیگلر ، جایگاه ویژه ای در میان نوشته های عهد جدید دارد.به عنوان "یک ادبیات کاملاً باطنی". این موقعیت خاص قبلاً در اوایل مسیحیت وقتی انجیل یوحنا به عنوان انجیل "روحانی" یا "پنوماتیک" ( کلمنت اسکندریه ، اوریگن ) از دیگران متمایز شده بود ، بیان شده بود . [20]

تئوری روح افلاطون در زمان های پس از مسیحیت توسط نئو افلاطونیسم دنبال شد ، برجسته ترین نماینده آن پلوتینوس بود که در روم (205–270 میلادی) کار می کرد و مهمترین روند فلسفی در اواخر دوران باستان محسوب می شود. فلوطینوس با توصیف خیز و نشاط به سوی " یک " ، همانطور که او الهی را آگاهی از منبع همه چیز در خود می خواند ، به عنوان "هدف نهایی واقعی برای روح" بیشترین نتیجه را از رویکرد افلاطون گرفت . همانطور که ولفگانگ رود می نویسد ، "در بالاترین نقطه خود ، تفکر پلوتین عرفان است " ، و محقق باطنی Kocku von Stuckrad " نقطه Archimedean " را در اینجا می بیندتفسیر اروپایی روح »و« زیربنای دیدگاههای باطنی امروز »مانند جنبش عصر جدید . این عنصر عرفانی ، همراه با اعمال جادویی ، حتی با شدت بیشتری نسبت به پلوتینوس در نئو-افلاطونیان بعدی مانند Iamblichus (حدود 275–330 میلادی) و Proclus (قرن 5) ظهور کرد. این فلاسفه علاقه به دینداری عرفانی ، جادو و پیشگویی را دنبال می کردند ، که در آن زمان بسیار گسترده بود . در این زمینه، میله صحبت می کند از یک تحول فلسفه نوافلاطونی "به یک نوع از عرفان و سحر ". [21]

سنت دیگری که در دوران باستان هلنیستی بنیان نهاده شد ، و اهمیت زیادی برای باطنی گرایی داشت ، Hermetics است ، که به افشاگری های خدای هرمس اشاره دارد و ترکیبی از فلسفه یونان را با اساطیر و جادوی مصر نشان می دهد . در اینجا نقش واسطه ، که تا آن زمان در اندیشه های یونانی-رومی کمی شناخته شده بود ، مطرح شد ، که - چه به عنوان یک خدا یا به عنوان یک انسان "صعود" - دانش بالاتری را نشان می دهد. یکی دیگر از انگیزه های اساسی هرمتیک ، و همچنین به طور کلی باطنی گرایی بعدی ، ایده یک همدردی کاملاً اتصال دهنده است که نجومیباید مکاتبات بین عالم بزرگ و عالم کوچک برقرار کند. بعداً مفهوم نوافلاطونی صعود روح نامیرا از طریق کره های سیاره ای و رستگاری مربوط به آن تا یکی شدن با خدا ، از طریق دانش و تحقق برخی از الزامات اخلاقی امکان پذیر شد. [22]

ایده رستگاری روح از طریق دانش بالاتر ، در جریانات مختلف مذهبی اواخر دوران باستان ، که در مجموع به عنوان عارضه گنوز شناخته می شوند ، بیان خاصی را تجربه کرد . این حرکت متنوع در قرن اول میلادی در شرق امپراتوری روم و در مصر بوجود آمد. در انواع بت پرستانه ، یهودی و مسیحی ظاهر شد. این عناصر فلسفه یونان را با ایده های دینی ترکیب کرد. یک دوگانه گرایی شدید معمولاً پایه و اساس آن بود، د ح یک جدایی شدید بین جهان معنوی ، که روح انسان از آن نشأت می گیرد ، و جهان مادی اساساً باطل که به طور موقت به آن گره خورده است - همچنین به عنوان تقابل بین نور و تاریکی یا خوب و بد درک می شود. از این منظر ، متون مقدس دینی به عنوان پیام های رمزگذاری شده ای مشاهده می شدند که توسط « پنوماتیک » نوشته شده اند و دانش بالاتری از واقعیت معنوی برای آنها در دسترس است و فقط توسط پنوماتیک قابل درک است. به طور خاص در عرفان مسیحی ، چهره رستگاری دهنده مسیح و ایده مربوط به یک نقطه عطف قاطع در تاریخ جهان نیز ظاهر شد. [23]

Gnosis با مخالفت های فزاینده ای از طرف فلسفی (به ویژه Plotinus) و همچنین کلیسای بزرگ مسیحی تاسیس شده و نهادینه شده روبرو شد ، گرچه تمایز شدید بین الهیات کلیسای در حال ظهور و انواع ناهمگن gnosis مسیحی بسیار دشوار بود و ممکن است . کلامنز و اوریگن متکلمان تأثیرگذار از این نظر به گنوز نزدیک بودند که آنها نیز دانش بالاتر "معنوی" را تبلیغ کردند و آن را برای خود ادعا کردند ، و حتی توسط مخالف بعدی اش اپیفانیوس فون سالامیس " اریگن " "رئیس بدعت گذاران " نامیده شد"تعیین شده است. مشکل دیگر این است که اصطلاحات "عرفان" و "عرفان" اساساً توسط مخالفان کلیسایی ابداع شده اند ، در حالی که کسانی که از خود نام می بردند بیشتر "مسیحیان" یا حتی مسیحیان " ارتدکس " نامیده می شدند. یک تفاوت اساسی بین منتقدان کلیسایی و کسانی که به اصطلاح عرفانی هستند این بود که این افراد بر دانش خود فرد ( عرفان یونانی ) تأکید کرده و "خود توانمند سازی موضوع دانش" را تبلیغ می کنند (استاکراد) ، در حالی که کلیسا تأکید زیادی بر محدودیت توانایی انسان برای دانش و بالاترین حقایقی را که فقط در وحی الهی آورده شده است ، که - با اشاره به جانشینی در مقام ( جانشینی رسولی)) - فقط در نوشته های ( شرعی ) به رسمیت شناخته شده توسط آن و در فرمول های اعترافی ثابت تجویز شده توسط آن یافت می شود. به طور خاص ، اختلافات به ویژه در مورد طالع بینی و سحر و جادو ایجاد شد. از قرن چهارم میلادی ، قدرت کلیسا به حدی تحکیم شده بود که حتی انحرافات جزئی از "ایمان درست" را می توان با آتش یا شمشیر مجازات کرد. شواهد دیدگاه های این " بدعت گذاران " از بین رفته و تقریباً به طور کامل از بین رفته بود ، به طوری که تا اوایل قرن 20 فرد باید تا حد زیادی به توصیف دقیقاً بی طرفانه مخالفان اعلام شده مانند ایرنئوس از لیون اعتماد می کرد . تنها در سال 1945 در ناگ حمادی نبودمصر ، مجموعه ای از متون عرفانی را کشف کرد که از "پاکسازی ها" فرار کرده بودند و برای اولین بار به بینشی جامع و بدون تخریب در مورد آنچه که آنها مسیحیت واقعی یا ارتدکس می دانستند ، اجازه داد. [24] همین امر در مورد کشف در سال 1930 توسط مدینت مادی صدق می کند که قدیمی ترین نسخه های خطی اصلی مانوی (قرن 4) را حفظ کرده است. در اسطوره مذهب جهان دینی که از این نوشته ها بازسازی شده است ، مراحل چگونگی ورود نور به جهان و چگونگی بازگشت آن به پادشاهی نور از طریق همکاری انسان در همان مسیر شرح داده شده است. [25]

قرون وسطی
در قرون وسطی ، قطعات زیادی از این آموزه های باستانی را به فراموشی در منطقه فرهنگی مسیحی سقوط کرد، در حالی که آنها را حفظ در اسلامی منطقه و اغلب گرفته و تا حدودی نیز جریان به یهودی عرفان . به طور خاص ، آموزه هایی که به معنای نجات فردی باشد یا به اسناد مذهبی مراجعه کنند که به قانون مقدس کتاب مقدس راه پیدا نکرده بودند ، از مسیحیت ارتدکس حذف شدند. علاوه بر این ، ادیان بت پرست ("بت پرستی") در مدیترانه به حیات خود ادامه دادند و بخصوص آیین مانو ، زرتشت و اسلام در خاورمیانه باقی ماندنددر کنار مسیحیت ارتدکس وجود دارد. [26]

از طرف دیگر ، در دومی ، صومعه هایی که به تازگی در حال ظهور هستند - به ویژه آنهایی که از نظم بندیکتین تأسیس شده اند و در سال 529 تأسیس شده است - فضایی را برای پرورش عرفان های قابل تأمل فراهم می کردند ، که اکنون نیز به شمال گسترش یافته است. برخی از نوشته هایی که در قرون 5 و 6 ظاهر شده اند ، برای عرفان قرون وسطایی از اهمیت بسیاری برخوردار بوده اند ، نویسنده آن دیونیسیوس آرئوپاگیتا ، معاصر پولس نام داشت که پل در اعمال رسولان نوشتذکر شده. این دیونیزیوس یک الهیات کاملاً منفی «افلاطونی» را نشان می داد که در آن اظهار داشت خدا برای همه دانش های متعارف غیرقابل دسترس است. فقط انصراف كامل از "دانش" به معنای متعارف "وحدت" با خدا را میسر می سازد و بنابراین دانشی فراتر از آن چیزی است كه قابل شناخت است. علاوه بر این ، دیونیزیوس اولین کسی بود که سلسله مراتبی ساختاری از فرشتگان ، یعنی ح موجودات معنوی واسطه بین خدا و انسان هستند. فقط حدود هزار سال بعد بود که تردیدهای جدی در مورد اینکه آیا نویسنده این نوشته ها می تواند واقعاً همان نویسنده پولس باشد ، به وجود آمد و امروزه ثابت شده است که می توان آنها را در اوایل قرن 5 نوشت. [27] بنابراین امروزه بیشتر نویسنده خوانده می شودPseudo-Dionysius areopagita .

از قرن 8 به بعد ، تحت حکومت مورها ، که در مسائل دینی بسیار مدارا داشتند ، همه نوع معنویت اسلامی ، یهودی و مسیحی می توانستند در همزیستی مسالمت آمیز رشد کنند ، که در این میان به ویژه باید از تصوف اسلامی نام برد. افلاطون و دیگر فلاسفه یونانی نیز از اینجا در اروپای غربی بیشتر شناخته شده بودند. [28]

چهره برجسته عرفان اوایل قرون وسطا و در عین حال مهمترین فیلسوف عصر وی ، یوهانس اسکاتوس اریوگنا بود که در قرن 9 زندگی می کرد و توسط امپراتور چارلز طاس به مدرسه دربار پاریس منصوب شد. تعالیم وی به شدت تحت تأثیر دیونیسیوس آرئوپاگیتا و نئوپلاطونیسم بود و او اولین ترجمه های قابل استفاده از آثار دیونیزیوس را به لاتین ارائه داد که می تواند تأثیر آنها را در غرب نیز گسترش دهد. موضوع اصلی تدریس خود را از بازگشت انسان به خدا، "تبدیل شدن به خدا" (لاتین بود deificatio یا یونانی théosis) با افزایش آگاهی ، به معنای نئوپلاطونیسم. مسلماً ، دیدگاه های وی در حالی که هنوز زنده بود توسط سنود محلی محکوم شد و در قرن سیزدهم ، به دستور پاپ ، همه نسخه های ملموس از اثر اصلی وی از بین رفت. [29]


Cathars در سال 1209 از Carcassonne اخراج شدند
حرکتی قابل مقایسه با Gnosis اولیه مسیحی ، Cathars است که گزارش هایی از اواسط قرن 12 در مورد آنها موجود است ، اما منشا آنها تا حد زیادی مبهم است. کانون این حرکت معنوی به سرعت در حال گسترش در جنوب فرانسه و شمال ایتالیا بود. در نقاط اساسی از کاتولیک روم منحرف شدتدریس و به همین دلیل خیلی زود با آن مخالفت شد. Katherertum عمدتاً با معنویت انجیل یوحنا مرتبط بود ، در حالی که بخشهای زیادی از عهد عتیق را رد می کرد. بعلاوه ، این مسیح را به عنوان یک انسان نمی دید ، بلکه به عنوان یک منجی فرستاده شده از بهشت ​​مشاهده می شود. کاتارها نجات را در این واقعیت می دیدند که روح انسان از دنیای مادی ، که تاریک به حساب می آمد ، به خانه نور خود باز می گردد. جامعه Cathar کاملاً سلسله مراتبی بود. فقط حلقه كوچك "كمال یافته" كه در زهد سخت به سر می برد در آموزه مخفی آنها آغاز شد. به عنوان یک "کلیسای ضد" که در مناطق وسیعی از جنوب فرانسه بخصوص محبوبیت دارد ، به مهمترین رقابت کلیسای روم در قرون وسطی تبدیل شد ، تا اینکه به یک جنگ صلیبی واقعی تبدیل شدنامیده می شود ، در نتیجه آن Catharism به طور کامل نابود شد. [30]

کابالای یهود به عنوان یک آموزه سری جدید عرفانی در جنوب فرانسه و اسپانیا در قرن 12 ظاهر شد ، که در ابتدا در آیین یهود اهمیت زیادی پیدا کرد ، اما بعداً در تاریخ باطنی گرایی خارج از آن نیز نقش مهمی ایفا کرد. کابالا که در ابتدا به تفسیر متون مقدس ( تورات ) محدود می شد ، به زودی تعالیم کلامی مستقلی را نیز توسعه داد (به سفیروت مراجعه کنید ) ، که با عناصر جادویی ( تشریفات مذهبی ) مرتبط بود . برخی از کابالیست ها (برجسته ترین ابراهیم ابولافیا ) این دیدگاه را داشتند (مانند عرفان مسیحی) که نه تنها می توان تورات را تفسیر کرد ، بلکه از طریق تجربه عرفانی مستقیم نیز می توانمی تواند به دانش "مطلق" برسد. [31]


هیلدگارد فون بینگن: کتاب آثار الهی ، نمایشی از بینش انسان به عنوان بخشی از کیهان
تا قرن سیزدهم ، بخشهای قابل توجهی از آنچه بعداً در مسیحیت رسمی باطنی خوانده می شود ، وجود دارد ، از جمله آموزه های کیهان شناسی ، تفکر بر اساس مکاتبات ، تخیل و ایده تحول معنوی. نمونه هایی از این عارف هیلدگارد فن بینگن در آلمان، افلاطونی مدرسه شارتر در فرانسه ( Bernardus Silvestris ، گیوم کونچ ، Alanus AB Insulis )، در ایتالیا رویایی یواخیم فون Fiore در و فرانسیسکوییها، در اسپانیا نوافلاطونی، آموزش کابالا مربوط به از Mallorcan رامون لیول و در انگلستان مدرسه آکسفورد (عرفان نور از رابرت گروستست ، کیمیاگری و طالع بینی از راجر بیکن ). با این وجود ، در حدود سال 1300 ، گرایش به دین گرایی در الهیات حاکم شد و بر خردگرایی تأکید کرد و تخیل را رد کرد. [32]

به ویژه عرفان در نیمه اول قرن 14 میلادی رونق و محبوبیت چشمگیری را تجربه کرد ، زیرا نمایندگان آن به استفاده از زبان بومی محلی به جای لاتین روی آوردند . مهمترین آنها در اینجا دومینیکنهای آلمان مایستر اکهارت ، یوهانس تاولر و هاینریش سوئز بودند . با این حال ، چنین مواردی در هلند ، انگلیس ، فرانسه ، ایتالیا و اسپانیا نیز وجود داشت. با تمام تنوع تجربه درونی که توسط این عرفا توصیف شده و اصطلاحاتی که آنها به کار بردند ، هدف Unio mystica ، اتحاد عرفانی یا اجتماع ، برای آنها بوداز انسان با خدا ، با هم ، "تولد خدا در روح" عرفان قرون وسطایی در تفکر عرفانی اکارت به اوج خود رسید. در عین حال ، نقطه آغازین جهت جدیدی در عرفان است که باید تأثیر خوبی در اوایل دوره مدرن داشته باشد. از نظر او ، «عرفان» نه به معنای خلسه ذهنی ، بلکه به معنای طرز تفکر خاصی بود که فراتر از بحث و استدلال است و منجر به درک فوری مطلق می شود ، حتی یکی شدن با آن. بنابراین اکهارت با یوهانس اسکاتوس اریوگنا ، شبه دیونسیوس آرئوپاگیتا و نوافلاطونی گره خورد. از آنجا که وی از زبان آلمانی بسیار استفاده کرد ، قدرتمندترین نماینده این جریان افلاطونی در الهیات مسیحی شد ،[33]

اعمال باطنی مانند جادو و طالع بینی در قرون وسطی معمول بود. این جادو نیز متعلق به فراخوانی ( فراخوانی ) شیاطین و فرشتگان بود ، که شیاطین وجود آنها را به عنوان فرشته افتاده در الهیات تشخیص دادند. کیمیاگری در قرن 12th شد اهمیت خاص، با منابع عربی و مسلمانان در اسپانیا آغاز می شود. [34]

اوایل دوران مدرن

Corpus Hermeticum ، چاپ فلاندر از 1643
در دوران رنسانس ، وقتی مردم به دوران باستان بازگشتند ، باطنی گرایی نیز اوج گرفت. تعیین کننده این امر کشف مجدد نوشته های مهم هرمتی ( Corpus Hermeticum ) ، اختراع چاپ با حروف فلزی متحرک ، که مخاطبان بسیار گسترده تری را باز می کند ، و تأثیرات اصلاحات بود . [35] آنتوان فایور ، استاد قدیمی تحقیقات باطنی ، حتی قرن شانزدهم را "نقطه شروع آنچه بعداً باید باطنی نامیده شود" می داند.، و بنابراین پدیده های قابل مقایسه را در دوران باستان و قرون وسطی فقط پیشگامان باطنی گرایی می داند : "وقتی علوم طبیعی از الهیات جدا شدند و آنها به خاطر خودشان دنبال شدند [...] ، باطنی گرایی به یک منطقه جداگانه تبدیل شد تشکیل، که در دوران رنسانس به طور روزافزونی رابط بین متافیزیک و کیهان شناسی " . [36]

جسم Hermeticum ، مجموعه ای از نوشته منسوب به ساختگی نویسنده هرمس Trismegistus ، شد کشف در مقدونیه در 1463 و به در اختیار داشتن حامی آمد کوزیمو د مدیچی در فلورانس . به نظر می رسید که این متون بسیار قدیمی هستند ، حتی قدیمی تر از نوشته های موسی و بنابراین کل سنت یهود-مسیحی ، و بیانگر نوعی "دانش اولیه" بشریت هستند. بنابراین کوزیمو بلافاصله ترجمه به زبان لاتین را سفارش داد که در سال 1471 ظاهر شد و احساسات زیادی ایجاد کرد. این مجموعه "فلسفه ابدی" نام داشت ( Philosophia perennis)) ، که ادیان مصر ، یونان ، یهود و مسیحی بر اساس آن به عنوان یک مخرج مشترک بنا شده اند. به لطف چاپخانه مورد استفاده گسترده قرار گرفت و تا سال 1641 25 چاپ مجدد انجام شد. همچنین به زبانهای مختلف دیگری ترجمه شده است. با این حال ، در قرن شانزدهم ، تردیدهایی در مورد تاریخ گذاری صحیح این متون بوجود آمد و در سال 1614 ، ایزاک کازوبون ، پروتستان پروتئین ژنو ، توانست اثبات کند که نوشتن آنها فقط در دوران پس از مسیحیت امکان پذیر بود. اما تا آن زمان آنها تأثیر عظیم خود را پیدا کرده بودند. [37]


مارسیلیو فیچینو ، نیم تنه در کلیسای جامع فلورانس
مترجم Corpus Hermeticum ، مارسیلیو فیچینو (1433–1499) ، همچنین آثار افلاطون و تعدادی از نوافلاطونیان را به زبان لاتین ترجمه و تفسیرها و مقدمه های خود را در زمینه فلسفه افلاطون نوشت. فقط به همین دلیل بود که نوافلاطونیان پس از فراموشی طولانی مدت بار دیگر شناخته شدند و کلمات افلاطون در دسترس قرار گرفت. این نیز تأثیر بسزایی داشت. اندیشه های افلاطونی در برابر الهیات ارسطویی قرار گرفتند . یکی از جنبه های این اختلافات مربوط به این پرسش بود که دانش بشری تا کجا می تواند پیش رود و در نتیجه یک درگیری اساسی از دوران مسیحیت اولیه احیا شود (نگاه کنید به بالا) برخی از نوافلاطونیست های دوره رنسانس حتی پانتیست بودندمواضعی که از نظر مسیحیت توحیدی با بدعت مرز بود. [38]

سومین تأثیر مهم در باطنی گرایی رنسانس از کابالا ناشی شد ، به این دلیل که روش های تفسیر اسناد مذهبی نیز توسط مسیحیان پذیرفته شد. مهمترین نمایندگان این " کابالای مسیحی " جیووانی پیکو دلا میراندولا (1494–1463) ، یوهانس روچلین (1522–1455) و گیوم پستل (1581–1510) بودند. در مرکز هرمنوتیک مسیحی-کابالیستی تلاش برای اثبات حقیقت پیام مسیحیان (مسیح مسیح است) بر اساس سنت اصلی یهود بود. که تا حدی ضد یهود بودPolemics متصل شدند (یهودیان کتاب مقدس خود را به درستی نمی فهمند) ، اما از طرف دیگر Inquisition را در صحنه صدا زدند ، که در نکوهش Reuchlin توسط پاپ در 1520 به اوج خود رسید. [39]

در آلمان ، هاینریش کورنلیوس آگریپا فون نتسهایم ، فیلسوف و متکلم کلن (1535-1486) "فلسفه غیبی" ( De occulta فلسفه ، 1531) را از عناصر هرماتیک ، نئوپلاطونی و کابالا ایجاد کرد . وی در این زمینه سه جهان را متمایز کرد: حوزه های عناصر ، آسمانی و الهی که بدن ، روح و روح انسان با آنها مطابقت دارد. وی آموزه باستانی چهار عنصر (زمین ، آب ، هوا و آتش) را با "جوهر پنجم" تکمیل کرد ، که از آن برای تعریف اصطلاح quintessence استفاده کردساخته شده آگریپا به سحر و جادو اهمیت می داد ، که از نظر او عالی ترین علم و متعالی ترین فلسفه بود. نه از طریق علم به معنای متعارف ، که به شدت آن را محکوم کرد ، بلکه تنها از طریق "حسن نیت" انسان می تواند در خلسه عرفانی به الهی نزدیک شود . [40]


پاراسلسوس ، 1540
تقسیم سه طرفه انسان و جهان نئوپلاطونی و مطابقت عالم کوچک (انسان) و جهان بزرگ نیز اساس آموزش پزشکی Paracelsus (1493-1541) است. وی علاوه بر چهار عنصر ، به سه اصل کیمیاگری (سال ، گوگرد و مرکوریوس) اهمیت زیادی می داد. پنج گانه Agrippa مربوط به Archaeus است ، یک نیروی سازمان دهنده و شکل دهنده. از نظر پاراسلسوس ، طالع بینی نیز به دارو تعلق داشت ، زیرا انسان تمام کیهان را در درون خود حمل می کند ، تشخیص و درمان نیاز به شناخت دقیق معادل های طالع بینی دارد و ارزیابی روند بیماری و اثرات داروها باید با در نظر گرفتن حرکات سیاره انجام شود. [41]

جوردانو برونو (1600-1548) یکی از مهمترین باطنی گرایان دوره مدرن اولیه است . او چندین کتاب در مورد جادو نوشت ، که آنها را با علوم طبیعی تجربی ( magia naturalis ) سازگار می دانست و از آموزه انتقال مهاجران روح حمایت می کرد . از طرف دیگر ، به نظر می رسید که نظرات باطنی از بسیاری جهات با علوم طبیعی سازگار است ، که با روحیه برونو خود را از جزم گرایی کلیسا آزاد می کند. "انقلابیون" نجومی نیکولاوس کوپرنیکوس (1443-1543) ، گالیله گالیله ای (1564-1642) و یوهانس کپلر (1571-1630) طرفداران سرسخت طالع بینی بودند ، کپلر و گالیله حتی آن را تمرین می کردند ، و ایزاک نیوتن(1643–1727) ، كه در كنار گالیله ، بنیانگذار دقیق علوم طبیعی به حساب می آید ، مقالاتی را نیز در مورد هرمتیك ، كیمیاگری و طالع بینی نوشت. [42]


Jakob Böhme: All Theosophical Writings ، 1682
در قرون 16 و 17 ، نظریه مسیحی "کلاسیک" با خواسته مارتین لوتر مبنی بر اعتماد به یک رویکرد فردی نسبت به خدا علاوه بر کتاب مقدس گره خورد . مهمترین نماینده آن جاکوب باهمه (1624–1575) کفاشی بود که پس از یک بحران سخت زندگی در 25 سالگی دید عرفانی داشت و بعدا در مورد آن نوشت به گفته باهمه ، نقطه شروع همه موجودات "خشم خدا" است ، که او آن را مانند عهد عتیق ، به عنوان واکنش در برابر خطاهای انسانی توصیف نمی کند ، بلکه آن را به عنوان یک اصل اولیه ارادی که قبل از آفرینش ، حتی "قبل از زمان" وجود دارد توصیف می کند. در مقابل خشم عشق است که به عنوان پسر خدا یا به عنوان تولد دوباره او دیده می شود. انسان فقط زمانی می تواند این "خدا را که دوباره متولد شده" را تشخیص دهد و خودش با جنگ با خدا "دوباره متولد شود" و با یک عمل فیض و از طریق کسب علم مطلق ، از این مبارزه نجات یابد. این دکترین عرفان بوهمه در نظر گرفته شد بدعتو پس از آنکه اولین نسخه خطی که برای انتشار در نظر گرفته نشده بود به دست یک کشیش رسید ، نویسنده موقتاً زندانی شد و سرانجام از انتشار منع شد. سالها بعد (از سال 1619) ، او با این ممنوعیت مخالفت کرد و نوشته های او سهم عمده ای در رشد آگاهی معنوی مبتنی بر پروتستانیسم داشت . [43]


یوهان والنتین آندره ، 1639
در سال های 1614 تا 1616 برخی از نوشته های اسرارآمیز ظاهر شد که باعث ایجاد احساساتی شد. نویسندگان ناشناس آن به شخصیت اسطوره ای کریستین روزنکروتس اشاره کردند که گفته می شود از سال 1378 تا 1484 زندگی می کرده و میراث وی را در قبر وی کشف کرده اند. کسانی که از اولین Rosicrucians هستندآموزش تبلیغی ترکیبی از سنتهای مختلف فلسفی باطنی و طبیعی با ایده "اصلاح کلی" کل جهان است. انتشار آنها جنجالی از نظرات تأیید و تأیید را برانگیخت. در اوایل سال 1620 ، بیش از 200 نشریه مرتبط منتشر شده است. طبق دانش امروز ، دستور ظاهراً مخفی پشت آن احتمالاً فقط شامل چند نفر در دانشگاه توبینگن ، از جمله یوهان والنتین آندره (1586–1654) بود. [44]

روشنگری و عاشقانه
یک نقطه عطف مهم در پذیرش آموزه های باطنی توسط کلیسای غیرمتعهد و تاریخ بدعت گوتفرید آرنولد مشخص شد که در سال 1799/1699 منتشر شد ، و در آن برای اولین بار مروری بر دیدگاه های "بدیل" در مسیحیت بدون محکوم کردن آنها به عنوان بدعت ها ارائه شد. پروتستان ، آرنولد ، گنوز را به ویژه با توصیف آن به عنوان جستجوی " دینداری اصیل" توانبخشی کرد . [45]

در قرن هجدهم در مقایسه با "کلاسیک ها" مانند جاکوب باهمه نظریه پردازی کم بینشی ، اما روشنفکرانه تری شکل گرفت. مهمترین نماینده آن ، فردریش کریستف اوتینگر (1702–1782) ، همچنین یک مبلغ مهم کابالای لوریان در جهان آلمانی زبان بود. اولین ترجمه آلمانی در سال 1706 باعث شناخته شدن بیشتر Corpus Hermeticum و موضوع بازنمایی های علمی شد. عناوینی مانند خون آشام سازی و جادوگری و چهره هایی مانند کنت سنت ژرمن و الساندرو کالیسترو محبوب بودندرونق داشت علاوه بر این ، یک باطنی گرایی نهادینه شده خود را در قالب برادری ها ، سفارش ها و لژهای مخفی تثبیت کرد (به ویژه Rosicrucians و قسمت هایی از فراماسونری ). [46]


امانوئل سوئدبورگ
دانشمند و مخترع مشهور سوئدی امانوئل سوئدبورگ (1688–1772) ، که مانند باهمه ، به دلیل دیدگاه هایی که در سال 45/1744 داشت ، عارف و تئوسوفی شد ، موقعیت ویژه ای را در زمینه دین شناسی اشغال می کند . سوئدبورگ متقاعد شده است که ما با ناخودآگاه خود در دنیایی معنوی فراتر از آن زندگی می کنیم ، که در آن هنگام مرگ آگاهانه "بیدار می شویم". وی به عنوان نویسنده تعدادی از آثار گسترده ، خیلی زود پیشرفت کرد و به یکی از تأثیرگذارترین و در عین حال جنجالی ترین عارفان عصر روشنگری تبدیل شد . پیروان تعالیم وی جامعه ایمانی را تأسیس کردند: " کلیسای جدید"، اما او در بین تئوسوفهای زمان خود کمی بی ارزش ماند و مهمترین منتقد او کسی نبود جز امانوئل کانت (1804-1724) ، که در سال 1766 جزوه رویاهای یک بیننده را به او اختصاص داد. [47]

در دوران روشنگری ، که کانت از مهمترین متفکرانش از طریق کارهای مهم بعدی خود پیش می رفت ، باطنی گرایی به یک مخالفت قدرتمند دیگر در کنار کلیساهای مستقر تبدیل شده بود. کانت به دلیل درک درستی از عقل و دانش ، اگرچه خودش در سن جوانی به آموزه مهاجرت جان ها پایبند بود ، اما مجبور شد آموزه هایی مانند سوئدبورگ را رد کند و در این مدت خیلی زود اکثر دانشمندان پیرو او شدند. به گفته کانت ، درست است که هیچ کس نمی تواند ثابت کند ادعاهای سوئدبورگ در مورد وجود اشباح و امثال آن نادرست است ، اما برعکس آن نیز نمی تواند وجود داشته باشد ، و اگر کسی حتی یک داستان شبح را نیز به عنوان واقعیت بپذیرد ، بدین ترتیب می توان به کل تصویر شخصی خود از علوم طبیعی تبدیل شد. زیر سوال بردن. [48]


فیلیپ اوتو رانگه: صبح ، 1808
از طرف دیگر ، فراماسونها نشان می دهند که روشنگرایی و باطنی گرایی لزوماً نباید در تقابل با یکدیگر باشند ، در این امر یک طرفدار فعال روشنگری منطقی و یک علاقه گسترده به باطنی گرایی وجود داشته و "روشنگری" اغلب با تلاش برای دانش "بالاتر" برابر می شود ، مرتبط با نقوش باطنی تحول فرد. مدال Esoterically گرا در قرن 18 متعلق بسیاری از مردم مهم است، در میان آنها پروس ولیعهد و بعد از پادشاه فردریش ویلهلم دوم. ، که دستوراما فقط تا زمان تاج گذاری او وجود داشته است ، زیرا از نظر اجرای دستور ، هدف خود را برآورده کرده است. اگرچه برخی از اشراف دیگر نیز فراماسونرهای مهمی بودند ، اما فراماسونری به طور کلی در تقویت بورژوازی رهایی بخش علیه دولت مطلقه نقش داشت . [49]

اندیشه های باطنی تا حد قابل ملاحظه ای در فلسفه و هنر طبیعی رمانتیسیسم آلمان سرازیر شد. چنین بود فرانتس فون باادر (1981-1765) در عین حال یک فیلسوف بزرگ طبیعی و تئوسوفیست برجسته این دوره. در احترام اخیر ، او به شدت به بöهمه جلب کرد ، البته به روشی فوق العاده سوداگرانه. در شعر عاشقانه ، تأثیر باطنی به ویژه در نوالیس (1801-1772) مشهود است ، اما برای مثال در یوهان ولفگانگ فون گوته (1832-1749) ، جاستینوس کرنر (1862-1786) و چندین شاعر مهم دیگر نیز مشهود است . نوالیس طبیعت را به عنوان یک کل موجود بزرگ درک می کند ، که انسان در آغاز کار با آن استآگاهانه ادغام می شوند. وی همچنین نمادهای کیمیاگری و ماسونی را به کار گرفت. از نظر موسیقی ، باید اپرای موتزارت " فلوت جادویی" را که در محیط ماسونی نوشته شده است ، در نقاشی فیلیپ اوتو رانژ ذکر کرد . [50]

مدرن
با استقرار شیمی مدرن در اواخر قرن 18 (به ویژه از لاوازیه نوشته 1787/1789)، کاهش کیمیاگری "عملیاتی"، آغاز شد که در ابتدا کمی برای تحت تاثیر قرار دهد محبوبیت خود را، و نیز وجود دارد به عنوان یکی بود "معنوی" کیمیاگری شکل خاص گنوز ادامه دارد. همچنین ، در این زمان مباحث آشنای الکتریسیته و مغناطیس باطنی بود ، به ویژه پزشک سوابایی ، فرانتس آنتون مسمر (1815-1734) با نظریه " مغناطیس حیوانات ""بیرون ایستاد. مسمر ایده قدیمی کیمیاگری در مورد مایعی نامرئی را که از همه جا عبور می کند با مفهوم مدرن مغناطیس و ادعای استفاده از آن برای درمان بیماری ها مرتبط دانست. پس از استقرار وی در پاریس در سال 1778 ، دستگاه های درمانی "مغناطیسی" وی به ویژه صحنه قهوه خانه محلی را فتح کرد. "روش درمانی" او از نشستن در چنین دستگاه را در گروه، در حال سقوط به یک ترنس و شور و شعف و اجازه دادن به "مغناطیس" از افراد سالم جریان درگیر را به او، می تواند به عنوان یک پیشرو از بعد ها spiritualistic جلسات احضار ارواح . [51]


خواهران فاکس ، در سال 1852 ، بنیانگذاران روح گرایی در نظر گرفته می شوند.
در پایان قرن هجدهم ، به نظر می رسد که این روش معمولاً زنان را در یک "خواب مغناطیسی" جبران می کند و سپس به نظرسنجی های جهان معنوی می پردازد. جاستینوس کرنر فوق الذکر در منطقه آلمانی زبان با این مسئله سرو کار داشت . اصلاح این عمل معنویت گرایی است که از سال 1848 با دو خواهر در ایالات متحده آغاز شد ، اما به سرعت به اروپا گسترش یافت و میلیون ها پیرو پیدا کرد. در اینجا نیز ، یک شخص به عنوان یک " رسانه " عمل می کند"، و س questionsالاتی مطرح می شود که به روح مردگان می پردازد. با حرکت دادن میزی که جلسه در آن برگزار می شود ، از ارواح بخواهید که پاسخ دهند. در ارتباط با ایده تناسخ ، یک دین واقعی از آن شکل گرفت. [52]

Éliphas لوی (1810-1875) در نظر گرفته می شود بنیانگذار فلسفه رمز وسر در معنای دقیق کلمه در نیمه دوم قرن 19th . اگرچه آثار او فقط "مجموعه های ماهرانه ضعیفی" بودند (Faivre) ، اما او در بعضی مواقع مهمترین باطنی بود. کارهای گسترده غیبی پاپوس (1916-1865) نیز تأثیرگذار بود . در منطقه آلمانی زبان ، بیش از هر چیز باید از فرانتس هارتمن (1912-1838) نام برد. این غیبت یک خلاف جریان در برابر اعتقاد غالب به علم و در برابر خلع ید جهان توسط ماتریالیسم بود . با این حال ، او خود را مدرن می دانست (فایور او را پاسخی از مدرنیته می خواندو به طور کلی پیشرفت علمی را رد نکرد ، اما سعی کرد آن را در یک چشم انداز گسترده تر ادغام کند. [53]

یک ویژگی مدرنیته ، که توسط روشنگری قرن هجدهم شکل گرفت ، بلکه توسط نئوکانتیانیسم قرن نوزدهم شکل گرفت ، جدایی فزاینده مادی و مقدس است - متعالیمناطق واقعیت. از یک طرف ، طبیعت و کیهان به طور فزاینده ای منطقی درک می شوند و بنابراین "ناامید می شوند" ، از سوی دیگر ، به ماورا یک سطح فرا دنیایی اختصاص داده می شود. این امر همچنین می تواند باعث ایجاد واکنش متقابل شود که می خواهد دوباره طبیعت ، کیهان و واقعیت مادی را مقدس جلوه دهیم و بنابراین جدایی بین حوزه دنیایی و فرا جهانی را از بین ببرد. از آنجا که اعتقاد به قابل پیش بینی بودن همه چیز و توضیح پذیری اساسی کیهان ، خود نتیجه تحول در تاریخ دین است ، یعنی روح و روان کیهانی که قبلاً در مفهوم عهد عتیق از خلقت گذاشته شده است ، رویگردانی مدرن از این سنت دینی نیز می تواند از باور دور شود. علم عقلانی را به خودش بیاورد. [54]این می تواند به این اعتقاد منجر شود که هیچ یک از آیین ها ، مانند مسیحیت و علم از حاکمیت "واقعی" بر جهان برخوردار نیستند ، اما توضیح جهان تنها با تفسیر علمی و معنوی امکان پذیر است. گروههای مختلفی که می توانند به باطنی گرایی مدرن اختصاص داده شوند دقیقاً این عقیده را نشان می دهند. [55]


هلنا پتروونا بلاواتسکی ، 1877
به تعبیری محدودتر ، سال 1875 اغلب به عنوان سال تولد باطنی گرایی غربی مدرن شناخته می شود ، که توسط بنیاد انجمن تئوسوفیک (TG) در نیویورک مشخص شده است. آغازگر و سپس رئیس جمهور این جامعه هنری استیل اولکوت (1907-1832) وکیل مشهوری بود که مدتها به مباحث باطنی علاقه داشت و به فراماسونرها نزدیک بود . مهمترین فرد ، به سرعت ، شریک اولکوت ، هلنا پتروونا بلاواتسکی شد(1831-1891). HPB ، همانطور که بعداً بیشتر نامیده شد ، ریشه آلمانی-اوکراینی داشت و سالهای زیادی را در مناطق زیادی از جهان سفر کرده بود. او از دوران کودکی در ارتباط پزشکی با "استادان" معنوی در هند ایستاده بود ، که از آن (طبق یک دفترچه یادداشت قبلبنیانگذار TG) "دستورالعمل" ایجاد یک جامعه فلسفی- مذهبی را به مدیریت اولکات دریافت کرده بود. اولکات همچنین به دستورالعمل های "استادان" ، که به صورت نامه دریافت کرده بود ، تکیه کرد. اهداف TG به شرح زیر فرموله شد: اولاً ، آنها باید هسته اصلی برادری جهانی بشر را تشکیل دهند ، ثانیا ، تحریک سنتز مقایسه ای مطالعات دینی ، فلسفه و علوم طبیعی ، و ثانیا ، قوانین طبیعی و نیروهای غیر قابل توضیح در انسان را تحقیق کنند. واژه "تئوسوفیک" ظاهراً در مدت کوتاهی از لغت نامه گرفته شده است. [56]

اندکی پس از تأسیس TG ، بلاواتسکی شروع به نوشتن اولین کتاب پرفروش خود با نام The Unveiled Isis ( Isis Unveiled ) کرد که در سال 1877 منتشر شد و اولین نسخه آن پس از ده روز به فروش رسید. در این مقاله و سایر نوشته ها - اثر اصلی The Secret Doctrine ( آموزه راز)) در سال 1888 ظاهر شد - HPB خطوط باطنی سنت دوران مدرن را بسته و شکل جدیدی به آنها داد. ارتباط با آموزه های معنوی شرقی که از دوران رمانتیک بسیار مورد توجه بود ، اما اکنون به عنوان خالص ترین "شاهد اولیه" بشریت ، که در باطن گرایی قرن بیستم تعیین کننده بود ، مورد توجه قرار گرفت ، از اهمیت بسیاری برخوردار بود. باید شکل بگیرد خود بلاواتسكی اظهار داشت ، از یك طرف ، وی دانش خود را تا حدود زیادی مدیون "حضور" تقریباً روزانه ی یك "استاد" (كه صد سال بعد " كانال سازی " نامیده می شود ) می داند. با این حال ، در پیشگفتار دکترین راز ، ادعا شد که این سند صرفاً یک سند شرقی و قبلاً مخفی است ( کتاب دزیان) برای ترجمه و اظهار نظر. با این حال ، حتی پس از انتشار مقاله Isis Unvelled ، منتقدان نشان دادند که محتوای این کتاب تقریباً به طور کامل در سایر ادبیات معاصر یافت می شود ، بطوریکه بیشتر کتاب های مورد بحث بلافاصله برای کتابخانه Olcott در دسترس HPB است. با این حال ، این تأثیر چشمگیر کار او را کم نکرد. [57]


صلیب گل رز هرمتیک طلوع طلایی
در اواخر قرن نوزدهم ، یک سری کامل از جوامع ابتکاری جدید و نظم های جادویی در محیط جامعه تئوسوفیک ، عمدتا در سنت ماسونی و روسای کرواسی ، از جمله نظم هرمتیک طلوع طلایی (1888) ظهور کرد . این نظم با الهام از کابالای مسیحی و تاروت ، با مصریان و سایر خدایان باستان سروکار داشت و فضای قابل توجهی به جادوی تشریفاتی می داد . آلیستر کراولی (1875–1947) ، که بعداً به Ordo Templi Orientis (1901) پیوست که در وین تاسیس شد ، و این یکی که از نظر جنسی جادویی بود ، به عنوان نماینده دومو صف آرایی ضد مسیحی داد. کراولی مهمترین شعبده باز قرن بیستم محسوب می شود. [58]

در آلمان ، فرانتس هارتمن در سال 1886 یک بخش آلمانی از انجمن تئوسوفیک و در سال 1888 یک دستور روزی کروکیان تأسیس کرد. از اهمیت بیشتری برخوردار بود رودولف اشتاینر (1925-1861) ، که در 1902 دبیر کل بخش تازه تأسیس آلمان TG شد. اشتاینر دست کم در سالهای نخست بسیاری از بلاواتسکی را تحویل گرفت ، اما به شدت تحت تأثیر آثار علمی گوته و فلاسفه آلمانی مانند ماکس استیرنر و فردریش نیچه قرار گرفت و سرانجام آموزه مسیحی - اشرار خود را که با عرفان مرتبط بود ، توسعه داد ، که بعداً " آنتروپوزوفی "پس از شکستن از طریق فراخوانیآنی بسانت نماینده جامعه بین المللی تئوسوفی بود. لئوپولد زیگلر (1881–1958) به عنوان نماینده یك نظریه مسیحی در آلمان طبق سنت یاكوب باهمه و فرانتس فون باادر نیز باید در قرن بیستم ذکر شود. [59]

محبوب ترین شاخه باطنی گرایی در قرن بیستم ، بدون شک طالع بینی بود . این نیاز به احیای وحدت از دست رفته انسان و جهان با کمک اصل مکاتبه را تأمین می کند . علاوه بر کاربرد عملی ، این می تواند جنبه "عرفانی" نیز داشته باشد به این صورت که فرد سعی در تفسیر "نشانه ها" و توسعه یک زبان جامع دارد. دوگانگی مشابه عمل و عرف نیز در تاروت و تمایز بین جادوی تشریفاتی و ابتکاری دیده می شود . [60]


سی جی یونگ 1912
کارل گوستاو یونگ (1961-1875) تأثیر بسزایی در توسعه باطنی گرایی عامه پسند در دهه های اخیر داشت (" عصر جدید " ). یونگ وجود نمادهای معنوی جهانی را که آنها را " کهن الگوها " خواند ، فرض کرد و سعی در شناسایی آنها از طریق تحلیل تاریخ دین و به ویژه تاریخ کیمیاگری و طالع بینی داشت. در این دیدگاه ، تحول درونی ماهر به محتوای اصلی عمل باطنی تبدیل شد ، بنابراین تو. آ. در طالع بینی "روانشناختی". این مبتنی بر مفهومی از روح است ، مشابه آنچه توسط نئو-افلاطونیان باستان و در آن استفاده شده استمتفکران دوره رنسانس مانند مارسیلیو فیچینو و جیووانی پیکو دلا میراندولا را می توان یافت. برخلاف روانشناسی سنتی ، که مبتنی بر رویکرد مکانیکی - علمی پزشکی است و صحبت از یک روح را نتیجه گمانه زنی متافیزیکی ، یعنی غیرعلمی می داند ، در اینجا روح به "هسته واقعی" شخصیت ارتقا می یابد و کاملاً مقدس است ، یعنی . ح ذاتاً الهی تلقی می شوند. انسان با غوطه ور شدن در الوهیت خود ، که برخلاف برخی آموزه های شرقی ، به فرد نسبت داده می شود ، برای رسیدن به کمال تلاش می کند . [61]

مفهوم ناخودآگاه جمعی یونگ ، که از تئوری کهن الگوها ساخته شده است ، همچنین یکی از ریشه های روانشناسی فرا شخصی است که فرض می کند سطوحی از واقعیت وجود دارد که می توان از مرزهای شخصیت عادی عبور کرد و مشارکت مشترک در یک جهان نمادین همه جانبه امکان پذیر است. . چنین ایده هایی در جنبش هیپی آمریکایی با علاقه زیادی به فنون مراقبه شرقی و داروهای روانگردان ترکیب شده است . مهمترین نظریه پردازان این حرکت فرا شخصی استانیسلاو گروف و کن ویلبر هستند. گروف با LSD آزمایش کرد و سعی در ایجاد سیستمی از حالات هوشی "فراشخصی" داشت. [62]


ادگار کیس 1910
برای برقراری ارتباط با موجودات متعالی در حالت آگاهی تغییر یافته (به عنوان مثال در خلسه ) ، اصطلاح "کانال گذاری" در دهه 1970 تأسیس شد. پیشگویی های Edgar Cayce (1877–1945) در این منطقه بسیار محبوب شد . دیگر رسانه های مهم جین رابرتز (1929–1984) ، هلن شوكمن (1909–1981) و شرلی مك لاین بودند یا هستند . آموزه های تئوسوفیسم هایی مانند هلنا پتروونا بلوواتسکی و آلیس بیلی نیز باید در اینجا گنجانده شود ، و چیزی قابل مقایسه را می توان در نئو شمانیسم ، در مدرنیسم یافت.جنبش جادوگرها و در نئوپانگاری . آنچه در همه آنها مشترک است ، اعتقاد به وجود جهانهای دیگر و امکان به دست آوردن اطلاعاتی از آنهاست که می تواند در این جهان مفید باشد. [63]

یکی دیگر از موضوعات اصلی باطنی امروزی ، برداشت های جامع از طبیعت است که به موجب آن رویکردهای فلسفی علمی یا طبیعی پایه و اساس یک عمل معنوی را تشکیل می دهند. یک نمونه از این موارد اکولوژی عمیق است ، ترکیبی متمرکز از موضوعات اخلاقی ، سیاسی ، بیولوژیکی و معنوی که کاملاً بر ضد انسان گرایی حاکم است ( Arne Næss ، deep ekology ، 1973). اکولوژی عمیق کل زیست کره را یک "شبکه" منسجم و واحد می داند که نه تنها به این ترتیب شناخته می شود بلکه در بعد معنوی نیز تجربه می شودباید باشد. مرتبط با این فرضیه Gaia جیمز لاولاک است که کل سیاره زمین را به عنوان یک موجود زنده در نظر می گیرد و مفاهیم مرتبط با آن توسط دیوید بوم ، ایلیا پریگوجین ، دیوید پیت ، روپرت شلدریک و فریتجوف کاپرا ، که می تواند به صورت خلاصه "علم عصر جدید" باشد. [64]


Goetheanum در دورناخ ، مرکز انجمن انسان شناسی
در زمینه فراماسونری و Rosicrucianism ، جوامع ابتدایی متعددی در قرن بیستم تاسیس شدند. دستور Rosicrucian AMORC ، که در سال 1915 تأسیس شد ، تأثیر ویژه ای داشت . در منطقه آلمانی زبان ، جامعه انسان شناسی با مرکزیت خود در دورناچ در نزدیکی بازل مهمترین مهمترین انجمن است که با موفقیت مدارس والدورف که بر اساس انسان شناسی کار می کنند ، تقویت می شود . انجمن تئوسوفی از هم جدا پس از مرگ بلاواتسکی در چندین گروه که امروز در کشورهای مختلف بسیار فعال هستند سقوط کرد. [65]

همانند رمانتیسیسم ، تأثیرات باطنی در هنر و ادبیات نیز در دوران معاصر قابل اثبات است. این ، برای مثال ، در معماری رودولف اشتاینر ( گوتئانوم ) ، در موسیقی الكساندر اسكریابین ، شعرهای آندره بلی ، درام های آگوست استریندبرگ و آثار ادبی هرمان هسه ، و همچنین در زمینه های علمی تخیلی جدیدتر مانند سه گانه فیلم جنگ ستارگان توسط جورج لوکاس . انجمن تئوسوفی نیز تأثیر بسزایی در هنرهای تجسمی داشتبیرون نمونه هایی از طراحی هنری در خدمت باطن گرایی برخی ورق های تاروت و تصاویر موجود در برخی از کتاب های باطنی است. موسیقی ریچارد واگنر و نقاشی های آرنولد بوکلین به معنای دقیق تحت تأثیر باطنی نبوده بلکه از اشیا popular محبوب تفسیر باطنی تأثیر پذیرفته است . [66]

باطنی به عنوان موضوع تحقیقات علمی
منشأ تحقیقات باطنی
آنچه اکنون به عنوان باطنی گرایی غربی از آن یاد می شود ، ظاهراً برای اواخر قرن هفدهم برای اولین بار به عنوان یک زمینه مستقل و منسجم شناخته شد. در سال 1690/1691 ارگوت دانیل کولبرگ اثر جدلی خود را با عنوان مسیحیت افلاطونی- هرمتی منتشر کرد و در سال 1699/1700 کلیسای بی طرف و تاریخ بدعت گوتفرید آرنولد دنبال شد ، که در آن او از انواع مسیحیت از دیدگاه مسیحی - تئوزوفی دفاع می کرد که تا آن زمان به عنوان بدعت طبقه بندی می شد. این اثر کلامی با اثری فلسفی - تاریخی دنبال شد ، در ابتدا " Historia critica Philosophiae" از یوهان جاکوب بروسکر(1742–1744) ، كه در آن با جریانات مختلفی مقابله می شد ، كه امروزه به باطن گرایی غربی نسبت داده می شود ، و سرانجام گنوز مسیحی یا فلسفه دین مسیحی در توسعه تاریخی آن (1835) توسط فردیناند كریستین بائور ، كه خط مستقیمی از عرفان باستان از طریق یعقوب باهمه تا آرمان گرایی آلمان . [67]

در سیر بعدی قرن نوزدهم ، چنین مباحثی تا حد زیادی از گفتمان علمی حذف شدند ، زیرا به عنوان محصولات شور و شوق غیر منطقی در نظر گرفته می شدند یا به عنوان پیش علمی طبقه بندی می شدند (کیمیاگری به عنوان شیمی اولیه یا طالع بینی به عنوان نجوم اولیه). در عوض ، غیبت گرایانی مانند الیفاس لوی یا هلنا پتروونا بلاواتسکی "تاریخچه" گسترده ای از باطن نویسی نوشتند ، كه در آن ، همانطور كه ​​هانگراف می نویسد ، تخیل خود جایگزین یك بررسی انتقادی از واقعیت های تاریخی می شود ، كه حتی به محققان جدی نیز كمك می كند تا از این موضوع پرهیز كنند. این بود تا 1891-1895 که کارل Kiesewetter شروع با خود تاریخ فلسفه رمز وسر مدرنیکی دیگر از مطالعات مهم آکادمیک ، به دنبال منابع Les occultes du Romantisme توسط آگوست ویات (1927) و هشت جلد تاریخ سحر و علوم تجربی لین تورندایک ( 1958-1923 ). یک دیدگاه جامع از باطنی غرب، که تقریبا مربوط به منظر پژوهش مشکوک امروز، به نظر می رسد برای اولین بار به شده است توسعه خواهد-اریش Peuckert در خود Pansophie، در سال 1936 منتشر - تلاش در تاریخ سحر و جادو سیاه و سفید ، که آغاز می شود با مارسیلیو فیچینو و جیووانی پیکو دلا میراندولا و از طریق Paracelsus و تئوسوفی مسیحی به Rosicrucianism منتهی می شود. [68]

علم هرمتیک و مدرن: الگوی یتس
مورخ Frances A. Yates در کتاب پر هیجان جوردانو برونو و سنت هرمتیک خود در سال 1964 سعی کرد اثبات کند که هرمتیک ، همانطور که توسط پیکو دلا میراندولا ، جوردانو برونو و جان دی توصیف شده استنمایندگی شد ، در تأسیس علم مدرن در رنسانس نقش اساسی داشت و این علم بدون تأثیر هرمتیک بوجود نمی آمد. اگرچه "الگوی یاتس" در نهایت نتوانست خود را به این شکل قوی در محافل دانشگاهی تثبیت کند و پایان نامه های تحریک آمیز ییتس عمدتا با واکنش در ادبیات مذهبی و باطنی روبرو شد ، اما این به دلیل بحث هایی است که به عنوان "جرقه اولیه" مهم ایجاد کرد "برای تحقیقات مدرن باطنی در نظر گرفته شده است. [69]

باطنی گرایی به عنوان راهی برای تفکر: الگوی Faivre
در سال 1992 ، آنتوان فایور این تز را مطرح كرد كه باطنی گرایی را می توان نوعی تفكر دانست (فرانسوی forme de pensée ) كه در تقابل با تفكر علمی ، عرفانی ، كلامی یا اتوپیایی است. [70]

Faivre باطنی گرایی را به عنوان یک روش خاص تفکر درک می کند:

مکاتبات : ارتباطات نمادین یا واقعی بین تمام قسمتهای جهان مرئی و تمام قسمتهای جهان نامرئی و بالعکس وجود دارد. این ارتباطات توسط انسان قابل تشخیص ، تفسیر و استفاده است. دو نوع مکاتبه را می توان تشخیص داد: صورتهای فلکی موجود در طبیعت با انسانها یا قسمتهایی از روان یا بدن آنها (مانند طالع بینی ) و بین طبیعت و کتاب مقدس آشکار شده (مانند کابالا ).
طبیعت زنده : طبیعت در تمام قسمتهای آن اساساً زنده نگاه می شود. بنابراین ، علاوه بر واقعیت مادی ، می توان خصوصیات معنوی و معنوی نیز به آن نسبت داد. شناخت و توصیف این موارد به ویژه در سنت پاراسلسی بسیار مهم است.
تخیل و میانجیگری : تعدادی واسطه وجود دارند که می توانند مکاتبات را نشان دهند (به عنوان تشریفات ، ارواح ، فرشتگان ، تصاویر نمادین). مهمترین ابزار برای این کار تخیل است . این نوعی "اندام روح" است که انسان می تواند به کمک آن ارتباطی با جهانی نامرئی برقرار کند. از نظر فایور ، فقدان این ویژگی تفاوت اساسی بین باطنی گرایی و عرفان است .
تجربه تغییر شکل : تغییر شکل اصطلاحی است که در اصل از کیمیاگری گرفته شده و به معنای تبدیل بخشی از طبیعت به چیز دیگری در سطح کیفی جدید است. به عنوان مثال ، در کیمیاگری ، این می تواند تبدیل سرب به طلا باشد. این اصل همچنین به طور کلی در افراد باطنی اعمال می شود و سپس مخفف اصطلاحاً "تولد دوم" یا تغییر "شخص واقعی" در طی مسیر معنوی فردی رستگاری است.
رویکرد Faivre برای تحقیقات مقایسه ای بسیار مثمر ثمر بود ، توسط بسیاری دیگر از محققان باطنی اتخاذ شد و تا حد زیادی جایگزین الگوی Yates شد ، اما با انتقادات گسترده ای نیز روبرو شد. این انتقاد قرار گرفت که توصیف Faivre بود و عمدتا در تحقیقات در مورد بود Hermetism از رنسانس ، فلسفه طبیعی ، مسیحی کابالا و پروتستان عرفانبر اساس و بنابراین واژه باطنی بسیار محدود است که اغلب دیگر قابل استفاده برای پدیده های مربوطه در دوران باستان ، در قرون وسطی و در دوران مدرن و همچنین خارج از فرهنگ مسیحی (یهودیت ، اسلام ، بودیسم) نیست. با این وجود ، بدون تردید ، الگوی Faivre در اطمینان از شناسایی تحقیقات باطنی به عنوان بخشی از جامعه علمی جدی بسیار م instrumentثر بود. [71]

م Instسسات
اولین صندلی ویژه "تاریخ باطنی گرایی مسیحی" در سال 1965 در سوربن پاریس تاسیس شد (در سال 1979 به "تاریخ جنبش های باطنی و عرفانی در اروپای مدرن و معاصر" تغییر نام یافت). آنتوان فایور این صندلی را از سال 1979 تا 2002 و از سال 2002 به عنوان ممتاز در کنار ژان پیر براچ اداره می کرد . [72]

از سال 1999 در آمستردام کرسی "تاریخ فلسفه هرمتیک و جریانهای وابسته" وجود دارد ( Wouter J. Hanegraaff ). سوم ، مرکزی برای تحقیقات باطنی در دانشگاه اکستر (انگلیس) تأسیس شد ( نیکلاس گودریک-کلارک ؛ † 2012). در سال 2006 واتیکان همچنین "کرسی ادیان غیر متعارف و اشکال معنوی" (مایکل فوچ) را در دانشگاه پاپی آنجلیکوم رم ایجاد کرد. [73]

مهمترین مجله تخصصی آلمانی زبان Gnostika است . [74]

باطنی گرایی و سیاست
از اوایل قرن نوزدهم به بعد ، جریانهای مختلف باطنی تأثیر بسزایی در توجیه فکری دموکراسی و رشد آگاهی تاریخی داشتند. [75] این از یک طرف بازگشت عاشقانه به اصل در رد مدرنیته بود ، از سوی دیگر انتظار مترقی از وقوع پیش بینی های رخ داده بود. نمونه های اخیر سوسیالیستهای اولیه مانند رابرت اوون ، پیر لرو و بارتلمی پروسپر انفانتین هستند . [75] و برعکس ، می توان نشان داد که تداوم اندیشه های اولیه سوسیالیستی ، به ویژه سنت سیمونیسم وفوریه گرایی ، پس از سال 1848 ، هم برای ظهور روح گرایی و هم غیبت ضروری بود. [76]

آلیستر کراولی به استالینیسم و فاشیسم ایتالیایی گرایش داشت . جولیوس اوولا با روی آوردن به ناسیونال سوسیالیسم حتی فراتر رفت . در حالی که استالین نسبتاً به چنین پدیده هایی مدارا می کرد ، اما به سرعت در آلمان نازی از بین رفت. باطنی گرایی که کاملاً مدرنیته را رد کرد و به اسلام روی آورد ، رنه گونون بود . بخشهایی از عصر جدید انتظارات غیبت پیشین را جلب کرد. [77]

نکات و مناقشات شی
نگرش کلیساها
بعضی از اعمال که اکنون به عنوان باطنی طبقه بندی می شوند ، به ویژه فال و جادو ، قبلاً در تاناخ ، کتاب مقدس مقدس یهودیت ، به شدت محکوم شده اند. در اوایل مسیحیت ، درگیری های اساسی داخلی بوجود آمد ، که منجر به حذف بسیاری از گروههای موسوم به "گنوسی" از کلیسای تقویت کننده نهاد شد ، به همین دلیل آموزه های انحرافی و ادعاهای دانش آنها اکنون نیز باطنی است (به بخش "تاریخ" مراجعه کنید) . [78]

تا به امروز ، آموزش رسمی جریانهای اصلی مسیحی ( ارتدکس ، کاتولیک ، پروتستانیسم ) به روشنی با هر نوع "فالگیری" و جادوگری ، مانند کاتشیک کلیسای کاتولیک مخالف است :

" خدا می تواند آینده را برای پیامبران و سایر مقدسین آشکار کند. با این حال ، نگرش مسیحی اعتماد به آینده به Providence و پرهیز از هر گونه کنجکاوی ناسالم است. [...] همه اشکال پیشگویی باید رد شود: استفاده از شیطان و شیاطین ، نکروسمی یا سایر کارهایی که به اشتباه تصور می شود "رونمایی" از آینده است. پشت طالع بینی ، طالع بینی ، کف بینی ، تفسیر فال ها و خطا ها ، بصیرتو پرسش از یک رسانه ، اراده قدرت در طول زمان ، تاریخ و سرانجام بر مردم و همچنین میل به تمایل به قدرتهای مخفی را پنهان می کند. این با احترام عاشقانه ای که فقط به خدا مدیون هستیم مغایرت دارد. همه اعمال جادوگری و جادوگری ، كه یك شخص می خواهد قدرتهای مخفی را مقهور خود كند ، تا آنها را در خدمت خود قرار دهد و قدرت ماورا الطبیعه را بر دیگران بدست آورد - اعم از اینكه به آنها سلامتی نیز برسد - فضیلت عبادت. [79] "

کلیسای انجیلی در آلمان می نویسد:

" باطنی گرایی توسط کلیساها رد می شود زیرا این به معنای اعمال غیبی ، معنویت گرایی ، باورهای بشقاب پرنده و موارد مشابه است. آ. متر متصل می شود



:: بازدید از این مطلب : 173
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 4 دی 1399 | نظرات ()